تصمیم
تصمیم گرفتن
...
گاهی وقتا تصمیم گرفتن ضروریه
گاهی تصمیم گرفتن لازمه
گاهی تصمیم گرفتن قشنگه
گاهی گرفتن یه تصمیم آرامش بخشه
تصمیما گاهی ساده ان
گاهی گرفتن تصمیم آسونه
گاهی کسی کمکت می کنه تا تصمیم بگیری
گاهی خودت تنهایی تصمیم می گیری
گاهی تصمیم گرفتن دیوونت می کنه
گاهی تصمیم باعث می شه که کلافه بشی
تصمیما گاهی سختن
گاهی یه تصمیم می تونه خیلی مهم باشه
بعضی تصمیما زندگی آدمو عوض می کنن
بعضی تصمیما مشکلن
یه تصمیمایی هست که آدم دوست داره بگیره
یه تصمیمایی رو مجبوری که بگیری
گاهی جز یه تصمیم چاره دیگه ای نداری
بعضی تصمیما تلخ تلخن
...
.
.
بعضی تصمیما هم سخته هم تلخه هم ...
اما چاره ای نیست
بالاخره باید تصمیم بگیری
من ۱۳۷۵ مین نفریم که میام پیشه شما ... امیدوارم یاده یه خاطره خوب بیفتین .. مهمتر از همه یاده یه انسانه خوب... و مهمتر از اون یاده یه انسان ..
این خوشحالم میکنه
روزات آبی
سلام ...
گاهی ...
گاهی تصمیم گرفتن دیوونت می کنه و...
گاهی خود تصمیم به تصمیم گرفتن دیوونت می کنه !!
برای تصمیم گرفتن هم باید تصمیم گرفت ...
بالاخره باید تصمیم بگیری
بالاخره تصمیم گرفتی ؟
سلام ...
من که جایی نرفتم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رفتم !!!!!!!!!!
...
زیبا بود ...
وقت من برای تو بی نهایت است ... تا زنده باشم ...
...
می روم
...
یا علی
سلام
به روز شد
یا علی
خیابان باریکی است
فاصله ی من تا تو
یک طرفه
بی درخت
با تابلوی قرمز عبور ممنوع
پارک ممنوع
دور زدن ممنوع
که من هیچ کدام شان را ندیدم
دلم فشرده می شود
در این خیابان که راه می روم
جریمه ام می کند نگاهت
که بی گواهی نامه
در تو پیچیدم
: وزنم افتاده روی پاهایم. پاهایم اغلب خواب می روند. شبها دچار کابوس بی خوابی می شوم. دستانم گاهی می لرزد. دوباره دارم می ترسم و باز هم نمی دانم از چه چیز در هراسم و دلم می خواهد هزار راه نرفته را با هم بروم بلکه یک کلید بیابم که به قفل زنگار خورده ام بخورد... دلم می خواهد سوار اسب شوم و بتازم و آنقدر سبک شوم که با اسبم یکی شوم ... سوار ماشین با سرعت از کنار همه چیز بگذرم و آنقدر شجاع باشم که هر چه جاده ی نرسیدن طولانی شد هم پایم را از روی پدال گاز برندارم... دلم برای زمستان تنگ شده که روی برف بی خیال سردی هوا و سری زمین و سراشیبی تند کوه سر بخورم و خجالت نکشم اگر با سر درون برف فرو رفتم و دلم وسط آن سفیدی برای هیچ کس تنگ نشود و هوای هیچ کس را نکند و یادم برود وقتی که می گفتی به خودت یاد بده دلت برای هیچ کس تنگ نشود چقدر ترسیدم(یادت هست؟)......
دلم می خواهد ساعت ها خودم را حبس کنم در اتاقی و هی خیال کنم و گاهی بلند آواز بخوانم و نترسم که صدایم گوش چه کسی را آزار میدهد... با مشت روی میز می کوبم . سخت دلتنگم و خوب می دانم اگر فریبی در کار باشد هم خودفریبی است .هیچ کس مسبب حضور اشتباه هیچ کس در هیچ راهی نیست ... دلم گرفته بانو...دلم گرفته...دارم از غصه میترکم به خدا...چرا نمی میرم؟
بازم سلام
البته این سلام یه جورایی بوی خداحافظی میده!
منم امروز یه تصمیم گرفتم
یه تصمیم تلخ که مجبور بودم بگیرمش
به روز شدم
حتما بیا
دوستت دارم چون پدر بچه هایم هستی... خواب آلود و با جوراب می خوابی...لخت!
دوستت دارم چون هنوز نگفته ای از گریه هایم اعصابت خرد می شود.... و همه مرا تف کرده اند و هنوز مرا مثل الاغ به باد کتک نگرفته ای.
دوستت دارم چون دوری... و کبودی هایم را نمی بینی.
دوستت دارم چون می خواهم کسی را دوست داشته باشم...
وای اینو نعیمه نوشته
فوق العاده است نه؟
جان میلرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد
ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمانه است
ای باران... ای باران
از غصه ام آگاهی...
از قطره ات چون شکفد
به خاکش سبزه همی
بوی ماهم کشاند ز خاکش ابر باران...
دلم گرفته
همین
حاضر !!
لعنت به اینهمه فاصله بین دستای سرد منو و انگشتای داغ تو
دلم میخواد بغلم کنی،محکم...میفهمی که؟
سلام
راستش نوشته ی شما باعث شد این تصمیم رو بگیرم
امیدوارم تو کنکور فوق موفق باشی
شاید سال دیگه تو صنعتی شریف دیدمت!
چرا میخندی؟!مگه ما چی کم داریم؟!
خواستن (یکی از مقدمات)توانستن است!
تا بعد
سلام
شرمنده اگر دیر آمدم.
می خواستم بگم که چاره ای نیست و باید تصمیم بگیری ولی رسیدم به خط آخر دیدم خودت گفتی.
مطلب خوبی بود و خوشم اومد
راستی من آپم و منتظر حضور سبزتم.
یاعلی
درودبرشما دوست نازنینم
با تشکرازلطف شما ودیگردوستان که با نظراتتون دلگرمی بیشتری برای نوشتن به من میدین