ـــــ وسیــــــــــع باش... ـــــ

وسیــع باش و تنـــها و سـر به زیــر و سخـــت

ـــــ وسیــــــــــع باش... ـــــ

وسیــع باش و تنـــها و سـر به زیــر و سخـــت

تصمیم

تصمیم

تصمیم گرفتن

...

گاهی وقتا تصمیم گرفتن ضروریه

گاهی تصمیم گرفتن لازمه

گاهی تصمیم گرفتن قشنگه

گاهی گرفتن یه تصمیم آرامش بخشه

تصمیما گاهی ساده ان

گاهی گرفتن تصمیم آسونه

گاهی کسی کمکت می کنه تا تصمیم بگیری

گاهی خودت تنهایی تصمیم می گیری

گاهی تصمیم گرفتن دیوونت می کنه

گاهی تصمیم باعث می شه که کلافه بشی

تصمیما گاهی سختن

گاهی یه تصمیم می تونه خیلی مهم باشه

بعضی تصمیما زندگی آدمو عوض می کنن

بعضی تصمیما مشکلن

یه تصمیمایی هست که آدم دوست داره بگیره

یه تصمیمایی رو مجبوری که بگیری

گاهی جز یه تصمیم چاره دیگه ای نداری

بعضی تصمیما تلخ تلخن

...

.

.

 بعضی تصمیما هم سخته هم تلخه هم ...

اما چاره ای نیست

بالاخره باید تصمیم بگیری

نظرات 14 + ارسال نظر
سام چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ب.ظ http://golerazeghi.blogsky.com

من ۱۳۷۵ مین نفریم که میام پیشه شما ... امیدوارم یاده یه خاطره خوب بیفتین .. مهمتر از همه یاده یه انسانه خوب... و مهمتر از اون یاده یه انسان ..
این خوشحالم میکنه

روزات آبی

وحید هستم چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 ب.ظ http://ghesmateman.blogsky.com



سلام ...

گاهی ...


گاهی تصمیم گرفتن دیوونت می کنه و...

گاهی خود تصمیم به تصمیم گرفتن دیوونت می کنه !!

برای تصمیم گرفتن هم باید تصمیم گرفت ...

بالاخره باید تصمیم بگیری

بالاخره تصمیم گرفتی ؟







نقطه سر خط چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:41 ب.ظ http://bodayekochak.blogfa.com

سلام ...
من که جایی نرفتم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رفتم !!!!!!!!!!
...
زیبا بود ...
وقت من برای تو بی نهایت است ... تا زنده باشم ...
...
می روم
...
یا علی

نقطه سر خط چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:35 ب.ظ http://bodayekochak.blogfa.com

سلام
به روز شد
یا علی

فاطمه چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 ب.ظ http://crazyfrog.blogsky.com

خیابان باریکی است

فاصله ی من تا تو

یک طرفه

بی درخت

با تابلوی قرمز عبور ممنوع

پارک ممنوع

دور زدن ممنوع

که من هیچ کدام شان را ندیدم


دلم فشرده می شود

در این خیابان که راه می روم

جریمه ام می کند نگاهت

که بی گواهی نامه

در تو پیچیدم

فاطمه چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:55 ب.ظ http://crazyfrog.blogsky.com

: وزنم افتاده روی پاهایم. پاهایم اغلب خواب می روند. شبها دچار کابوس بی خوابی می شوم. دستانم گاهی می لرزد. دوباره دارم می ترسم و باز هم نمی دانم از چه چیز در هراسم و دلم می خواهد هزار راه نرفته را با هم بروم بلکه یک کلید بیابم که به قفل زنگار خورده ام بخورد... دلم می خواهد سوار اسب شوم و بتازم و آنقدر سبک شوم که با اسبم یکی شوم ... سوار ماشین با سرعت از کنار همه چیز بگذرم و آنقدر شجاع باشم که هر چه جاده ی نرسیدن طولانی شد هم پایم را از روی پدال گاز برندارم... دلم برای زمستان تنگ شده که روی برف بی خیال سردی هوا و سری زمین و سراشیبی تند کوه سر بخورم و خجالت نکشم اگر با سر درون برف فرو رفتم و دلم وسط آن سفیدی برای هیچ کس تنگ نشود و هوای هیچ کس را نکند و یادم برود وقتی که می گفتی به خودت یاد بده دلت برای هیچ کس تنگ نشود چقدر ترسیدم(یادت هست؟)......
دلم می خواهد ساعت ها خودم را حبس کنم در اتاقی و هی خیال کنم و گاهی بلند آواز بخوانم و نترسم که صدایم گوش چه کسی را آزار میدهد... با مشت روی میز می کوبم . سخت دلتنگم و خوب می دانم اگر فریبی در کار باشد هم خودفریبی است .هیچ کس مسبب حضور اشتباه هیچ کس در هیچ راهی نیست ... دلم گرفته بانو...دلم گرفته...دارم از غصه میترکم به خدا...چرا نمی میرم؟

روزبه چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ب.ظ http://www.arinoos.com

بازم سلام
البته این سلام یه جورایی بوی خداحافظی میده!
منم امروز یه تصمیم گرفتم
یه تصمیم تلخ که مجبور بودم بگیرمش
به روز شدم
حتما بیا

فاطمه پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:43 ب.ظ

دوستت دارم چون پدر بچه هایم هستی... خواب آلود و با جوراب می خوابی...لخت!

دوستت دارم چون هنوز نگفته ای از گریه هایم اعصابت خرد می شود.... و همه مرا تف کرده اند و هنوز مرا مثل الاغ به باد کتک نگرفته ای.

دوستت دارم چون دوری... و کبودی هایم را نمی بینی.

دوستت دارم چون می خواهم کسی را دوست داشته باشم...
وای اینو نعیمه نوشته
فوق العاده است نه؟

فاطمه جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ق.ظ

جان میلرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد
ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمانه است
ای باران... ای باران
از غصه ام آگاهی...
از قطره ات چون شکفد
به خاکش سبزه همی
بوی ماهم کشاند ز خاکش ابر باران...
دلم گرفته
همین

وحید هستم ... شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ب.ظ

حاضر !!

فاطمه یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:04 ق.ظ

لعنت به اینهمه فاصله بین دستای سرد منو و انگشتای داغ تو
دلم میخواد بغلم کنی،محکم...میفهمی که؟

روزبه یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.arinoos.com

سلام
راستش نوشته ی شما باعث شد این تصمیم رو بگیرم
امیدوارم تو کنکور فوق موفق باشی
شاید سال دیگه تو صنعتی شریف دیدمت!
چرا میخندی؟!مگه ما چی کم داریم؟!
خواستن (یکی از مقدمات)توانستن است!
تا بعد

وحید یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.arinoos.com

سلام
شرمنده اگر دیر آمدم.
می خواستم بگم که چاره ای نیست و باید تصمیم بگیری ولی رسیدم به خط آخر دیدم خودت گفتی.
مطلب خوبی بود و خوشم اومد
راستی من آپم و منتظر حضور سبزتم.
یاعلی

ارش دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ب.ظ http://www.vatan1.blogsky.com

درودبرشما دوست نازنینم
با تشکرازلطف شما ودیگردوستان که با نظراتتون دلگرمی بیشتری برای نوشتن به من میدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد