سلام
و من مسافرم ای بادهای همواره
مرا به وسعت تشکیل ابرها ببرید
این روزها بدجوری هوس رفتن کردم این که برم البته الان اگه ازین جایی که هستم بخوام برم رفتنم یه جور برگشتنه ولی خوب همین که قراره یه تغییر باشه خوشحالم
تازه خیلی وقتا برگشتن خیلی قشنگ تر از رفتنه ولی مشکل من اینجاس که این برگشتنم هم وباره رفتن داره و باز دوباره...
تکرار...
بدم نیست از ساکن بودن خوشم نمیاد من جریان رو دوست دارم حتی اگه کسی از بیرون نتونه ببیندش کسی نفهمه جاری بودنم رو ولی من باید باید همیشه برم... حرکت کنم ...
...
قبلن هم گفته بودم شعر فروغ رو اینجا:
گر به مردابی زجریان ماند آب
از سکون خویش نقصان یابد آب
جانش اقلیم تباهی ها شود
ژرفنایش گور ماهی ها شود
...
باورش دارم با تک تک اجزام ... باید حرکت کنم
با ین که:
روزگار غریبی است نازنین...
و بودن در آستانه فصلی سرد...
و ناتوانی این دست های سیمانی...
.....
ولی باید رفت...
عقابی پرید
به گنجشک گفتند، بنویس:
عقابی پرید.
عقابی فقط دانه از دست خورشید چید.
عقابی دلش آسمان، بالش از باد،
به خاک و زمین تن نداد.
*
و گنجشک هر روز
همین جملهها را نوشت
وهی صفحه، صفحه
وهی سطر، سطر
چه خوش خط و خوانا نوشت
*
وهر روز دفتر مشق او را
معلم ورق زد
وهر روز هم گفت: آفرین
چه شاگرد خوبی، همین
*
ولی بچه گنجشک یک روز
با خودش فکر کرد:
برای من این آفرینها که بس نیست!
سوال من این است
چرا آسمان خالی افتاده آنجا
برای عقابی شدن
چرا هیچ کس نیست؟
*
چقدر از "عقابی پرید"
فقط رونویسی کنیم
چقدر آسمان، خط خطی
بال کاهی
چرا پرکشیدن فقط روی کاغذ
چرا نقطه هر روز با از سر خط
چرا...؟
برای پریدن از این صفحه ها
نیست راهی؟
*
و گنجشک کوچک پرید
به آن دورها
به آنجا که انگشت هر شاخه ای رو به اوست
به آن نورها
وهی دور و هی دور و هی دورتر
و از هر عقابی که گفتند مغرورتر
و گنجشک شد نقطه ای
نه در آخر جمله در دفتر این و آن
که بر صورت آسمان
میان دو ابروی رنگین کمان
عرفان نظرآهاری
سلام بر شما دوست عزیز وبلاگ هواداران بلاگ اسکای در راستای پیشرفت فرهنگ وبلاگ نویسی فعالیت خود را آغاز کرده است.از امروز شما هم به جمع هوادارن بلاگ اسکای بپیوندید.این مطلب را به دوستان خود اطلاع دهید منتظر حضور سبزتان در وبلاگ هوادارن هستیم .(با نظر دادان در وبلاگ , ما را در این راه همیاری کنید ) با تشکر مدیر وبلاگ هواداران امیر فیروزی
اینم مثل بقیه حذف کن ...
ستاره ، راه شب نبود ...
اینجا همه بی خبرند
فانوس روشن را بیار
خورشید را وقفت کنم ...
من : چرا ...؟؟
تو : چرا .. چی ؟؟
سلام
دوباره سلام ...
اگه یه وقت اومدی و من نبودم سراغمو از کلاغ سیاهه یا گربه ی خپل نگیری ... از اونی که منو می بینه و پشتشو می کنه هم نه ... اگه اومدی و چراغ خونه تاریک بود ... نترس ... بر نگرد ... پشتتو نکنی و بری ها ...
من هنوز زنده ام ... به هر جان کندنی که هست ...
حتی غریبه ها هم دیگه سراغم نمیان ... دارم پودر میشم ... اینا رو نمی گم که نصیحتم کنی بگی : درساتو بخون ، این یه ماهو ول نکن و ... نه ... اینا رو میگم که ... که ...
خودم بیشتر از تو اون و همه نگرانم ... ولی ...
ولش کن ...
مواظب خودت باش
زود بیا تا هستم ... زود بیا تا ....
سلام
امیدوارم خوب باشی
شعر قشنگی بود ولی در مورد حرف های قبل شعرت باید بگم ماندنت در جایی که هم اکنون هستی عین جریان داشتن است و برگشتن عین از جریان افتادن است.من اگر به جایت بودم هرگز برنمی گشتم.هر چه قدر هم سخت بود می ماندم.
((وسیع باش)) این جمله رو یه آدم بزرگی رو وبلاگش نوشته.
.
.
.
راستی من با (( درهم )) آپم و ممنون می شم سر بزنی.
نوشتهام حسادت زنانه ندارم، همین چند صفحه پیش. خدایا! چه چرند گندهی احمقانهای! فقط گاهی که ور منطقیام غالب است حسادت زنانهام خاموش میشود. وقتهایی هم هستند که میخواهم از دنیا بدزدمش، توی جیبم پنهانش کنم و مالکش باشم. حسودیام میشود، به پنجرهی کنار تختش، به لیوانش، به روزنامهی روی میزش، به کتاب نیمخواندهاش. دلم میخواهد بفهمم به چی فکر میکند، چه خوابی میبیند، به کی تلفن میزند. دیوانه میشوم. میخواهم جایی قایمش کنم، جایی که دست هیچکس به او نرسد. بعد دوباره عاقل میشوم. چه حقی دارم که حسادت کنم؟ چه حقی دارم که اینطور دیوانهوار و توتالیتر بخواهمش؟ من کجای قصه ایستادهام؟ فایدهای ندارد. زن حسود درونم دوباره بیدار میشود. گر میگیرد. پرپر میزند. به در و دیوار میکوبد. میپرسد: دوستم دارد؟ به یادم هست؟ رام نمیشود. ابدیت نمیخواهد، به امروز، این ثانیه، اینجا قانع است. فقط میخواهد لحظههایی هم باشند که او هم همینقدر و همینطور دوستش داشته باشد…
کجایی خانوم خانوما...
و باز هم سلام
هر روز عقابهای زیادی میپرند
ولی هنوز آسمان خالی مانده...
زیرا پریدن در اینجا مجاز نیست...
سلام
به روز شد
یا علی
سلام خوبی؟ امیدورم خوب نباشی عالی باشی همیشه وست دارم بدونم مطالب وبلاگت در چه مورد هست|!!!
سلام
خوبه یه وجه مشترک داریم
جفتمون بلاگ اسکایی هستیم
یه سر بزن وپست اخرم رو بخون
سلام
خوبی؟
الان که نظر می گذارم این بالا نوشته تا کنون نظری توسط کاربران ثبت نشده اما من قبلا نظر داده بودم در حالت خوشبینانه نظرم رو پاک کردی و در حالت بد بینانه نظرم نرسیده که در این صورت به خاطر دیر اومدنم عذر می خواهم.
من با (( درهم ۲)) آپم
ممنون می شم سری بزنی