بوی اسب می دهی
بوی شیهه، بوی دشت
بوی آن سوار را
او که رفت و هیچ وقت برنگشت
شیهه می کشد دلت
باد می شود
می وزد چهار نعل
سنگ و صخره زیر پای تو
شاد می شود
می دود چهار نعل
یال زخمی ات
شبیه آبشار
روی شانه های کوه ریخته
وای از آن خیال زخمی ات
تا کجای آسمان گریخته
روی کوه های پر غرور
روی خاک ِ دره های دور
دستخط وحشی تو مانده است
رفته ای و ردپای خونی تو را
هیچ کس به جز خدا نخوانده است
عرفان نظرآهاری
سلام بر شما بلاگ اسکایی عزیز
ممنون که به من سر زدی
این تخصص منه در متن نویسی به زبان ادبی نا ساده
و البته میدونم که اکثر مردم متون ساده رو دوست دارن
ولی خودم دوست دارم که یه همچین نوشته هایی هم در وبم داشته
باشم
در مورد انجمن هنوز خبر زیادی نشده ولی من خودم به شخصه موسس
این انجمن خواهم بود و به کمک اعضا این وب رو مینویسیم
شما هم میتونی عضو بشی
به خودم بگو چون من منتظر جواب دیگرانم چون این وبلاگ به نویسندگان
زیادی احتیاج داره که حد اکثر هر سه روز یه بار به روز بشه
و مطلب دیگه موض
سلام
حرفی ندارم ... منتظر جوابتم که نمی دی
فقط اینکه زیبا بود
و البته یه ذره تلخ....!