سلام
روزها می گذرد ٬ هی تند و تند ٬ می آیند و می روند پشت سر همدیگر بدون حتی نیم نگاهی به بعضی از ما آدم ها
گم می شوم گاهی در این چرخش روزها٬ گاهی عقب می افتم و گاهی...
هر روز در انتظار روز بعدیم و فردا٬ فردایی که نیامده و قرار است روزی بیاید و من چنین کنم و چنان شود٬ همه روزهای زندگی ام را فدا کرده ام برای یک فردای نیامده انگار٬ طبق این منطق مزخرف « بگذار بشود »...
و وای به حال وقت هایی که دلم می گیرد برای دیروزها...
به قول فروغ:
چه گریزیت ز من
چه شتابیت به راه به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه
مرمرین پله آن غرفه عاج
ای دریغا که ز ما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است.
سلام
هر روز منتظر فرداییم ،غافل از اینکه فردا همین امروزه.
فردای من هنوز نرسیده.
یعنی رسیده،ولی من نمیتونم بسازمش.
چشم فردا کور است،اینو باید به خودم بگم.
ممنون از حضورت.
شاد باشی...
سلام ..
باز هم خسته ام ... ازاین دوریها .. از این فاصله ها
دیروزها رفته اند و من ماندم به جا
......
روزگار غریبی است نازنین ... روزگار غریبی است
.....
یا علی
سما خانوم کجایی
چرا هیچ جوابی نمیدی نه ایمیلی نه کامنتی؟؟؟؟؟
منم همیشه دوست دارم در لحظه زندگی کنم
ولی بعضی اوقات گذشته و اینده در هم تنیده می شوند و راهی جز قبول ندارم
من و زمانه دنبال نسترن های باغچه تنهایی میگردیم تا دوباره بهار را دعوت کنیم به خانه دلهای خسته
سلام ...
همینجام ..
زیر سایه شما ..
می تونم لینکتون کنم ؟
لحظه ها را دریاب ... چشم فردا شوم است !!
سلام خسته نباشی. خیلی جالب بود. به منم سر بزن
سلام
نگذار بشود.
معتقدم که سرنوشت هر کس به دست خودش رقم می خورد.
راستی قبلا ها خبر می کردی.
.
.
.
با جدیدترین شعر خودم آپم.
منتظر حضور سبزتم.