سلام
بچه تر که بودم هر وقت می خواستم برم خونه مامان بزرگم باید تقریبن ۵-۴ ساعت توی راه بودیم! الانم البته همونقدر راهه... و چقدر سخت بود برام انتظار و اینکه وقتی توی راه بودیم هر ۵ دقیقه یه بار می گفتم: رسیدیم؟ رسیدیم؟ رسیدیم؟ هنوز نرسیدیم؟
یه بار پرسیدم : مامان چرا خونه مامانی اینا رو اینقدر دور ساختن؟ این شهرا رو چرا این وسط ساختن خوب ؟ که ما مجبوریم ازشون رد شیم؟ و کلی پیشنهاد مفید دادم راجع به اینکه چه جوری می شه خونه ها رو به هم چسبوند و راه رو برد پشت خونه مامانی...
حالام که مثلن بزرگ شدم هنوز فاصله ها رو نمی فهمم
خیلی سخته دوری از کسایی که دوسشون داری و چاره ای هم نداری
این بزرگی دنیام گاهی دردسر می شه
...
هر چند که این فاصله ها خیلی چیزا به من یاد دادن
خیلی
.
.
.