ـــــ وسیــــــــــع باش... ـــــ

وسیــع باش و تنـــها و سـر به زیــر و سخـــت

ـــــ وسیــــــــــع باش... ـــــ

وسیــع باش و تنـــها و سـر به زیــر و سخـــت

سلام



این روزها را چه زود می گذرانم بی خبر از گذشتنشان

فردا زودتر از آن که منتظرش هستم می آید

و من...

و ترس از فراموش کردن بعضی چیزا باعث می شه که تکرار کنم حرف هایی رو با خودم.



......................................







غیرت و غرور و عشق


فرشته کنار بسترش آمد و قرصی نان برایش آورد و گفت: چیزی بخور! پهلوان رنجور. سال هاست که چیزی نخورده ای. گرسنگی از پای درت می آورد. ما چیزی نمی خوریم چون فرشته ایم و نور می خوریم.
تو اما آدمی ، و آدم ها بسته نان و آبند.
پهلوان رنجور لبخند زد، تلخ و گفت: تو فرشته ای و نور می خوری، ما هم آدمیم و گاهی به جای نان و آب، غیرت می خوریم. تو اما نمی دانی غیرت چیست، زیرا آن روز که خدای غیور غیرت را قسمت می کرد تو نبودی و ما همه غیرت آسمان را با خود به زمین آوردیم.
فرشته گفت: من نمی دانم اینکه می گویی چیست، اما هر چه که باشد ضروری نیست، چون گفته اند که آدم ها بی آب و بی نان می میرند. اما نگفته اند که برای زندگی بر زمین ، غیرت لازم است.
پهلوان گفت: نگفته اند تا آدم ها خود کشفش کنند. نگفته اند تا آدم ها روزی بپرسند چرا آب هست و نان هست و زندگی نیست؟
نگفته اند تا آدم ها بفهمند آب را از چشمه می گیرند و نان را از گندم. اما غیرت را از خون می گیرند و از عشق و غرور.
فرشته چیزی نگفت چون نه از عشق چیزی می دانست و نه از خون و نه از غرور.
فرشته تنها نگاه می کرد.
پهلوان به فرشته گفت : بیا این نان را با خودت ببر. هیچ نانی دیگر ما را سیر نخواهد کرد. ما به غیرت خود سیریم.
فرشته رفت. فرشته نان را با خود به آسمان برد و آن را بین فرشته ها قسمت کرد و گفت: این نان را ببویید.این نان متبرک است. این نان به بوی غیرت یک انسان آغشته است.


عرفان نظر آهاری
نظرات 4 + ارسال نظر
حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ب.ظ http://www.oko.ir

جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...

فرشاد یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.farpic.blogfa.com

سلام سما جان
ممنون که به وبلاگم سر زدی
بازم از این کارا بکن خیلی خوشحالم کردی
منتظر نظرات قشنگن هستم

اشکان یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 ب.ظ http://shirazcar.tk

سلام ممنون از اینکه سر زدی کم پیدا شدین امید وارم همیشه پیروز باشین

روزبه چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:01 ب.ظ

سلام
داستان جالبی بود...
آدم از انسان بودن خوشش میاد
همین
فعلا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد